۱۳۹۱ خرداد ۲۵, پنجشنبه

برای سرزمین بیمارم، برای بیماران سرزمینم

نه اینکه قلم، تمثیل خوبی برای سلاح نیست، جنگ را دوست ندارم، دوست دارم قلمم دارویی باشد، برای سرزمین بیمارم، برای بیماران سرزمینم، برای همسرم، خواهرم،برادرم، همسایه ای که برایم همیشه لبخند به لب دارد.
برای هموطنم ،همنوعم، برای کسی که دلنوشته ام را می خواند، برای کسانی که دوستشان دارم، برای درمان دردی می نویسم که بذر نفرت می کارد، دردی که انسان را به اسلحه ای علیه همنوعش تبدیل می کند، دردی که بیمارانش ریختن خونم را حلال می دانند، دردی که دنیا را پست و منزلی برای برداشتن توشه آخرت کرده است، دردی که دین نام دارد.
اگر پرخاش می کنم، به عقیده ات، به پیامبرت، به خدایت، نه به این خاطر است که نفرتی در دل دارم، نمی خواهم قربانی باشم. نمی خواهم نظاره گر باشم و فریاد نکشم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر